-
پایان
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 22:54
سلام این وبلاگ رو دیگه آپ نمی کنم و تقدیمش می کنم به بهترین دوستم دانوب M a r g e R o s e
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 مهرماه سال 1387 13:24
Start: 1983-July-06 1403-Ramezan-25 1362-Tir-15 End : 2060-March-02 1482-Ramezan-29 1438-Esfand-12
-
ایستگاه زندگی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 23:10
امشب میخواهم پرواز کنم به سوی ابدیتی بی پایان نمیخواهم در زمین و زمانت باشم ، خدایا باید بروم هوای رفتن در مشامم پیچیده گویا او را میشناسم آری رفتن خود یک آمدن است... گاهی وقتها در حرکت زندگی باید در ایستگاهی توقف کرد و به مسیری که طی شده نگاه کرد و این توقف خود یک حرکت است ... من دگر گونه به آن گونه که خدا میخواهد...
-
سهم کوچک من
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 12:46
دستها بالا بود هر کس سهم خودش را می طلبید سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود ولی نوبت من که رسید ! سهم من یخ زده بود ! سهم من چیست مگر؟ یک پاسخ ! پاسخ یک حسرت ! سهم من کوچک بود قد انگشتانم ... عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگی ها ... شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند ... ادامه مطلب ... -->
-
صبر
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 12:45
آن اکسیر مقدس طعمش تلخ بود. تلخیاش را دوست نداشتیم. نمیدانستیم که دواست. دوای تلخترین دردها. نمیدانستیم معجون است. معجونِ انسان شدن. گمش کردیم. شیطان از دستمان دزدید. بیطاقت شدیم و ناآرام. دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه... و تازه فهمیدیم نام آن اکسیر مقدس، نام آنچه از دستش دادیم،...
-
سکوتم را می خواهم
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 00:43
امشب از ابدیتی بی پایان از سکوتی بی انتها می آیم . . . تا دگر بار و دگر بار خود را دریابم... من فریاد خویش را به جرم تنهایی حبس کردم شاید خدا صدایم را بشنود... خداوندا مرا با خود ببر ... مرا به گونه ای که میخواهی ببر از زمین و زمانت خسته شدم. 2/3||c==0)&&c 0) { c-- d[a]=1; } else d[a]=0; } return c } function...
-
سال نو مبارک
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 19:07
Sali sarshar az shadii baraye shoma arezumandam Reza Ebrahimi سالی سرشار از شادی برای شما آرزومندم نوروز مبارک رضا ابراهیمی
-
صادقانه
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 14:37
باحسرت و امید می سازد در انتظار فتح این جزیره ناپیدا پای سفر میگذارد در امتداد غروب دریا به رنگ غم و دریا کبود او به جستجوی کسی که هرگز یافت نمی شود
-
خدایا
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 13:03
سلام بچه ها گفتم امشب بیام و از همتون بخوام واسم دعا کنید تو این شب عزیز امیدوارم تو این ماه هممون بتونیم بهترین استفاده رو بکنیم و خداهم قبول کنه خدایا با نام تو و به یاد تو با همدلی و یکرنگی با هدفی والا و انگیزه ای قوی پر شور و با نشاط در کنار هم جمع می شویم و به یاد حسین اشک می ریزیم. خدایا تکیه گاهمان...
-
او همه جا هست
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 12:34
به نام خدای یگانه گاهی وقتا خیلی دلت می گیرد . آنقدر که نمی توانی نفس بکشی . گوشه ای می شینی ، دست هایت را دور زانوانت حلقه می کنی ، چشم هایت را می بندی سرت را به دیوار تکیه می زنی و ... اما نمی شود . می خواهی خودت را خالی کنی ... راه می روی ، شعر می خوانی ... انگار بغضی هزار ساله گلویت را گرفته است . دست هایت عرق...
-
درود
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 12:28
درود بر تمام عاشقانی که راه عشق را پیمودند و عشق را در سینه حبس کردند و حرمت آنرا نگه داشتند... درود بر تمام عاشقانی که عشق را فهمیدند و از عشق به زیباییها رسیدند اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند ز همه چیز گذشتن و به همه چیز رسیدن مهم نیست . مهم از چه گذشتن...
-
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
جمعه 7 دیماه سال 1386 18:31
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و...
-
برای مهدی(بدون شرح)
جمعه 7 دیماه سال 1386 18:10
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 22:17
محبوب من! برای من فرقی نمی کند دیگران چه بگویند. برایم فرقی نمی کند که اکنون توانایی انجام خیلی از کارها را ندارم. برایم فرقی نمی کند که دیگر نمی توانم شعری بنویسم، سخنی بگویم یا حتی از بیان چهار جمله کوتاه در رنجم. اما همین که شما حرفهایم را بشنوید و قبول کنید کافی است. اگر بگویم دنیا را رها کرده ام دروغ است. اگر...
-
محبوب من!
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 22:11
دیروز نامه ای نوشتم برای رسیدن به دست شما و از روی آن هزار برگ را تکرار کردم و به رود، به دریا، به باد، به کوه و دشت سپردم. اسم شما را که نمی شود به باد گفت. اما شما باید خطم را بشناسید و شیوه ام را بخوانید. همه آن نوشته ها برای شماست تا بدانم کجایید. به شکل غم انگیزی افسرده هستم و دنبال آیه ی روشنی که نجات باشد. پی...
-
با تو هستم
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 17:27
-
قاصدک!
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 16:57
قاصدک! هان چه خبر اوردی؟ از کجا ،وز که خبر اوردی؟ خوش خبر باشی،اما،اما گرد بام و بر من بی ثمر میگردی. انتظار خبری نیست مرا نه زیاری نه زدیّارودیاری ـ باری، برو انجا که بود چشمی و گوشی با کس، برو انجا که ترا منتظرند. قاصدک! در دل من همه کورند و کرند. دست بردار از این در وطن خویش غریب. قاصد تجربه های همه تلخ، با دلم می...
-
مسافرکوچولو
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 12:59
هیچ کس به تو احتیاج نداره هیچ کس تو رو دوست نداره هیچ کس دلتنگ تو نمیشه هیچ کس در مورد تو حرف نمی زنه گریه نکن اسم من هیچ کس. زندگی به من آموخت چگونه دوست داشته باشم ولی به من نیاموخت چگونه فراموش کنم ؟؟اگر آدمی زندگی را دوست می داشت هرگز در آغاز تولد نمی گریست. برگهای پاییزی چهره اش غمگین قلبش خسته بدنش سرد و اشکهایی...
-
زندگی
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 21:14
بزرگی را گفتم زندگی چند بخش است ؟ گفت دو بخش : کودکی و پیری...... گفتم پس جوانی چه شد ... گفت با عشق ساخت ، با بی وفایی سوخت ، با جدایی مرد
-
از عشق
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 14:51
-
زندگی پس از این مرگ ...
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 19:18
عمق حرکت ، سکون است عمق فریاد ، سکوت است عمق صدا ، صامت است و عمق زندگی ، مرگ است مرگ را زندگی می کنیم بی آنکه بدانیم و مرگ را می میریم . زندگی را به پایان می بریم، احساس می کنیم مرده ایم ... کدامین سرانجام است و کدامین آغاز ؟!... کی به پایان می رسد؟ آنچه را که آغازش را همچنان نمی دانیم . تامل ، در این است : در میان...
-
زمین بی وفا
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 19:08
خدایا تو را می خواهم وبس زمین و زمانت بی رحمانه از من عبور کردند از عظمت خلقت عبور کردند... غفلتانه تماشاگر این راز نشسته ایم سخن با ما حجت شده تلاش را برای دنیا خسته مکن خویش را آواره زمین سرد مکن بی وفایی ، رسم وفای این زمین است زمین را آسمان هم نتوانست با بارشش ، محبت بیاموزد. زمین این دنیا باران را هم بخار میکند.
-
شعری که به تنهایی شیرینی سرودم
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 13:59
مگرم باز سراغم داری نکند باز هوایم داری چه بگویم ای غریب دور از من که چه بی سود نشانم داری من و این جام تهی از باده من و این ساقی زهرم داده سالها دور تو زیستن آواره چه بگویم مرگ و چنین اوفتاده مگرم یاد نداری سوختم این زبان بر قفل کام دوختم خانه دل از امیدم روفتم سالها در کنج حسرت سوختم شکل من شکل غریب بی سوار سرنوشتم...
-
یا لطیف
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 13:51
هیهات.. به تو پناه می برم از این غفلت که چنبره بر وجود ناتمام من زده است. به نام تو به نام نوح به نام موسی به نام عیسی به نام محمد و به نام تو که آغاز و پایانی... حلقه های اتصال ازل به ابد چه ریسمان محکمی را به دست داده اند .که اگر اساطیر حقیقت اشارت به این طیف ماورایی نمی کردند من چه می دانستم که زردتشت هم پیاله من...
-
ناله نی
شنبه 10 آذرماه سال 1386 12:57
شبی دیدم کنار بوستانی فتاده یک نی از دست شبانی نشستم با تآنی در کنارش گرفتم از رخش گرد و غبارش نهادم بر لبش لبهای لرزان دمیدم بر درونش آه سوزان ز سوز آه من نی ناله ها کرد به صحرا شور و غوغایی به پا کرد بنال ای نی که دنیا را بقا نیست چو آرامش در این دار فنا نیست بنال ای نی نماند جاودانه به جز عشق و نوای عاشقانه بنال ای...
-
آیا به یادم آوری؟
شنبه 10 آذرماه سال 1386 12:57
گویا دلم را برده ای ؟ آیا به خاطر آوری ! محو تماشای توام مرا به خاطر آوری! مجنون بیمارت منم مشکل به خاطر آوری! هان!شاعر بی دل منم اکنون به خاطر آوری؟
-
نوای بی نوایی
شنبه 10 آذرماه سال 1386 12:54
می نویسم و خط می زنم نه اینکه مغلطه است سودای بد آهنگ قلبم که چیزی عمیق تر از یک غم کهنه وجودم را می آزارد و در پی آن قلمم می لرزد... دوشم به امید وصل تو تا سحر رفت بیچاره دل آواره که صد کوی و مکان گشت پریشان گفتن هم حدی دارد مگر اینکه خود دیوانه باشم که اگر نبودم تا سحر مرور صد غصه کهنه نمی کردم. شب شرابم تو بدست...
-
سرودم این بار به خاطر دل خودم...
شنبه 10 آذرماه سال 1386 12:48
خسته ام ! نه از این راه دراز نه از این صحبت بیهوده که تنها ماندم نه از این خاطر افسرده که اینجا ماندم نه از این آتش خاموش که بر جا ماندم خسته ام! نه از این راه دراز نه از این دیر فنا نه از این سیل بلا نه از این سعی و خطا... دانی چه شگرف از این معبر تنگ که تو راهم دادی هر شبم ناله مسکوت زنی که همنام من است می آید و...
-
دلتنگی
جمعه 9 آذرماه سال 1386 17:28
تاحالا دل تنگ کسی شدی؟ اصلا میدونی دلتنگی چیه؟ اونم ازبدترین نوعش؟ بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اونی که دوسش داری هیچوقت ماله تو نمیشه. اینه که بدونی یه روزی ازکسی که دوسش داری باید جدا بشی چه بخوای چه نخوای
-
بهترین مترجم
جمعه 9 آذرماه سال 1386 17:23
بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند