-
زندگی
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:49
زندگی دیواریست تا فراسوی ابد سهم ما خشت و گل از دیوار است می زنند ثانیه ها چنگ بر آن دیر بجنبیم سر ما آوار است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:37
ما که می ترسیم از هجرت دوست کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد کاش می دانستیم که سفر یعنی چه وچرا مرغ مهاجر وقت پرواز به خود می لرزد درکار خدا چون و چرا نتوان کرد در راه طریقت من و ما نتوان کرد هر چند که ما اهل وفاییم و صفا با مردم بی وفا صفا نتوان کرد.
-
باز صدا
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:33
باز صداآمد ; صدای باران است باز قلبم تپید ; بی تاب است پاییز شد انگار که تابستان مرد برگ میرقصد ; برگ ریزان است دیشب دل من هوای باران می کرد امروز دلم تشنه ی خشکستان است برگ ها غرق ز دردند امروز دلم من باز پی درمان است حرف ها خنجر تیزند ولی هم صحبت گوش ها همین ابزاراست دل پر درد ; خبر چینی عشاق مکن بادپاییز خبر چین...
-
داروگ - کی میرسد باران؟
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:26
دلم گرفته می شود گاهی نگاه این مردمان به رویم سرد می شود گاهی غمم در دل نمی ماند ولی چو سقفی بر سرم آوار می شود گاهی همه خوب و همه خوبند ; زبان گوید ولیکن دل چه خوش گوید همه - آری همه ; بد می شوند گاهی دلم مانده میان این دو راهی تا به کی! دانی؟؟ سکوتت دو راهی را چهار راه می کند گاهی هوا ابری است داروگ - کی میرسد...
-
فلسفه نمیدانم
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:17
بعد از مدت ها دوباره نوشتم.... فسلفه نمی دانم . اما میدانم خدا هست فلسفه نمیدانم اما گاهی فقط گاهی زندگی سخت میگذرد فلسفه نمیدانم اما گاهی دفاع میکنم از فقیران بی کس فلسفه نمی دانم اما میدانم خدا همین نزدیکی هاست فلسفه نمی دانم اما گاهی میخندم از ته دل فلسفه نمی دانم اما گاهی فراموش میکنم فراموش شدگان را فلسفه نمیدانم...
-
سلام دوباره
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:14
سلام اومدم باز.........به قول یکی از دوستان غیبت ما صغری بود!؟ این رفت و اومد ها رو بگذارید به حساب اخلاق بچه گونم که داره کم کم مردی رو حس میکنه؟!؟ اونقدر این 2 ماه ننوشتم که دارم خفه میشم...الانم اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم؟ نفس عمیق میکشم 1 2 3 شروع میکنم
-
دوسش دارم
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 15:10
نوشتم دوسش دارم! نخوند! واسش خوندم! ترانه! اما اون بیشتر از قلب من نگران سکوت بود که نشکنه!.... یاد مجنون افتادم :اگر با من نبودش هیچ میلی چرا جام مرا بشکست لیلی...خودم رو ایینطور آروم کردم که اگر با من نبودش هیچ میلی چرا قلب مرا بشکست!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 13:47
گفتم چیزی بگو... سکوت کرد و رفت و من ... . . . . ...هنوز گوش میکنم.
-
مبادا دلش بشکند
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 13:39
برای هزارمین بار پرسید: تا حالا شده من دل تو را بشکنم؟من هم برای هزارمین بار به دروغ گفتم : نه! هیچوقت...تا مبادا دلش بشکند
-
بنویس
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 13:36
براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس (desire)
-
وقتی
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:56
وقتی دل تنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره،وقتی نا امید شدیبه یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی ساکت شدی به یاد بیار کسی رو که به شنیدن صدای تومحتاجه
-
...!
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:54
در همه دیر مغان نیست چون من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آینه صافیست غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن آهی شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
-
جرج آلن
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:51
جرج آلن می گوید: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند
-
آفرینش
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:37
به دنیا پا نهاده ای درست مانند کتابی باز ساده و نانوشته باید سرنوشت خود را رقم بزنی خود و نه کس دیگر چه کسی می تواند چنین کند؟ چرا؟ به دنیا آمده ای! هم چون یک بذر زاده شده ای می توانی همان بذر بمانی و بمیری اما می توانی گلی باشی و بشکفی می توانی درخت باشی و ببالی!!!! . desire
-
عاشق شدن
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:33
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
-
چند نکته
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:24
به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستید یک شمع روشن کنید. بردن همه چیز نیست اماتلاش برای بردن چرا. افتادن در گل لای ننگ نیست ننگ در این است که آنجا بمانی. داشتن پشتکار تفاوت ظریف بین شکست و کامیابی است. حتی ماه تا طلوع نکند نمی درخشد. عاقل آنچه را می داند نمی گوید ولی آنچه را که می گوید می داند.
-
بدون عنوان
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:24
جون میکنیم تو زندگی حس می کنیم که زنده ایم جوونیها رو باختیمُ فِکر می کنیم برنده ایم نشون میدیم که کوهیمُ، هیشکی حریفمون نشد کوه شدن اختیاری نیست زندگی مهربون نشد تا یک شکسته می بینیم واسش چه اشکا روونه خودمونَم خوب می دونیم، که از دلِ تنگِ مونه دل می شکَنیم، میسوزونیم ،اصلا مهم نیست واسَمون اما تا مارو می شکنن...
-
دوستی
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:23
کسی رو برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه تا مجبور نشی برای این که در قلبش جا بگیری خودت و کوچیک کنی
-
نگاه
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:23
نگاه های رها همواره عاشق پرواز های دور و بلند اگر غبار نفسهایمان گذاشت. و دسته دسته ز دیوار شیشه گذشتید. دگر به غربت این آشیانه باز نگردید. رها
-
بدون عنوان
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:22
در یک دقیقه می توان قلبی را شکست َدر یک ساعت می توان کسی را دوست داشت َدر یک روز می توان عاشق شد ولی یک عمر نمی توان کسی را فراموش کرد هیچکس
-
آرزو
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:22
آرزو هات و یکجا یاد داشت کن و یکی یکی از خدا بخواه اون یادش نمی ره ولی تو یادت می ره که چیزی که امروز داری آرزوی دیروزت بوده . هیچکس
-
خیام
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:21
این کوزه چو من عاشق یاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده است این دسته که بر گردن او می یبینی دستی است که بر گردن یاری بوده است خیام(رها)
-
ستاره
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:21
شب بود ، سکوت بود، پنجره اتاقم کوچک بود ، به آسمان نگریستم ، ولی چیزی ندیدم، چون روبروی پنجره ام دیواری کشیده اند، ستاره ها را نمیبینم ، ستاره ها هم مرا نمیبینند ، خانه ای داشتیم پر از عشق، پنجره ای داشت ، از پنجره اش ستاره ها را میدیدم،
-
یادم باشد
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:20
یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک...
-
کلام دوست
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:20
دوست دارم وجودم برای تو همچون سمفونی باشد که درونمایه های وجودیت را به ترنم درآورم.
-
سفر
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:19
-
زندگی و سوزش
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:19
(یک شب تا سحر بیدار خواهم ماند و گریه های شمع و پروانه را خواهم دید همیشه آنها در شعر من بوده اند باید یک بار هم من در شعر آنها جای بگیرم) شور و حالی نیست در این دل دیوانه را باز می خواهد ببیند شوق آن دوردانه را کاش می دانست دل،شمعش دگر در ساز نیست کاش می فهمید مفهوم غم پروانه را شمع من در فکر سوزش می تراود شعله ها تا...
-
فروغ فرخزاد
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:18
من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در انتهای اقیانوسی مسکن دارد. پری کوچکی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه با یک بوسه بیدار میشود. فروغ فرخزاد (رها)
-
تابستان
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:18
رها ...
-
سوگند
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:17
سوگند به سکوت که هرگز خاکستر عشق را به تند باد سرکش جدایی نخواهم سپرد...